کد مطلب:149270 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

عامل دعوت مردم کوفه
عامل دوم مسأله ی دعوت بود. شاید در بعضی كتابها خوانده باشید، مخصوصا در این كتابهای به اصطلاح تاریخی كه به دست بچه های مدرسه می دهند می نویسند كه در سال شصتم هجرت معاویه مرد، بعد مردم كوفه از امام حسین دعوت كردند كه آن حضرت را به خلافت انتخاب كنند. امام حسین به كوفه آمد، مردم كوفه غداری و بی وفایی كردند، ایشان را یاری نكردند، امام حسین كشته شد! انسان وقتی این تاریخها را می خواند فكر می كند امام حسین مردی بود كه در خانه ی خودش راحت نشسته بود، كاری به كار كسی نداشت و درباره ی هیچ موضوعی هم فكر نمی كرد، تنها چیزی كه امام را از جا حركت داد دعوت مردم كوفه بود! در صورتی كه امام حسین در


آخر ماه رجب كه اوایل حكومت یزید بود، برای امتناع از بیعت از مدینه خارج می شود و چون مكه حرم امن الهی است و در آنجا امنیت بیشتری وجود دارد و مردم مسلمان احترام بیشتری برای آنجا قائل هستند و دستگاه حكومت هم مجبور است نسبت به مكه احترام بیشتری قائل شود، به آنجا می رود - روزهای اولی است كه معاویه از دنیا رفته و شاید هنوز خبر مردم او به كوفه نرسیده - نه تنها برای اینكه آنجا مأمن بهتری است بلكه برای اینكه مركز اجتماع بهتری است.

در ماه رجب و شعبان كه ایام عمره است، مردم از اطراف و اكناف به مكه می آیند و بهتر می توان آنها را ارشاد كرد و آگاهی داد. بعد موسم حج فرا می رسد كه فرصت مناسبتری برای تبلغ است. بعد از حدود دو ماه نامه های مردم كوفه می رسد. نامه های مردم كوفه به مدینه نیامد و امام حسین نهضتش را از مدینه شروع كرده است. نامه های مردم كوفه در مكه به دست امام حسین رسید، یعنی وقتی كه امام تصمیم خود را بر امتناع از بیعت گرفته بود و همین تصمیم، خطری بزرگ برای او به وجود آورده بود.

(خود امام و همه می دانستند كه نه اینها از بیعت گرفتن دست برمی دارند و نه امام حاضر به بیعت است.) بنابراین دعوت مردم كوفه عامل اصلی در این نهضت نبود بلكه عامل فرعی بود، و حداكثر تأثیری كه برای دعوت مردم كوفه می توان قائل شد این است كه این دعوت از نظر مردم و قضاوت تاریخ در آینده فرصت به ظاهر مناسبی برای امام به وجود آورد.

كوفه ایالت بزرگ و مركز ارتش اسلامی بود. [1] این شهر كه در زمان عمر بن الخطاب ساخته شده، یك شهر لشكر نشین بود و نقش بسیار مؤثری در سرنوشت كشورهای اسلامی داشت، و اگر مردم كوفه در پیمان خود باقی می ماندند احتمالا امام حسین علیه السلام موفق می شد. كوفه ی آنوقت را با مدینه یا مكه ی آنوقت نمی شد مقایسه كرد، با خراسان آنوقت هم نمی شد مقایسه كرد؛ رقیب آن فقط شام بود. حداكثر تأثیر دعوت مردم كوفه، در شكل این نهضت بود یعنی در این بود كه امام حسین از مكه حركت كند و آنجا را مركز قرار ندهد (البته خود مكه اشكالاتی داشت و نمی شد آنجا را مركز قرار داد)، پیشنهاد ابن عباس را برای رفتن به یمن و كوهستانهای آنجا را پناهگاه قرار دادن نپذیرد، مدینه ی جدش را مركز قرار ندهد، به كوفه بیاید. پس دعوت مردم كوفه در یك


امر فرعی دخالت داشت، در اینكه این نهضت و قیام در عراق صورت گیرد، و الا عامل اصلی نبود.

وقتی امام در بین راه به سر حد كوفه برسد، با لشكر حر مواجه می شود. به مردم كوفه می فرماید: شما مرا دعوت كردید، اگر نمی خواهید برمی گردم. معنایش این نیست كه برمی گردم و با یزید بیعت می كنم و از تمام حرفهایی كه در باب امر به معروف و نهی از منكر، شیوع فسادها و وظیفه ی مسلمان در این شرایط گفته ام صرف نظر می كنم، بیعت كرده و در خانه ی خود می نشینم و سكوت می كنم، خیر، من این حكومت را صالح نمی دانم و برای خود وظیفه ای قائل هستم. شما مردم كوفه مرا دعوت كردید، گفتید: ای حسین! تو را در هدفی كه داری یاری می دهیم، اگر بیعت نمی كنی نكن؛ تو به عنوان امر به معروف و نهی از منكر اعتراض داری، قیام كرده ای، ما تو را یاری می كنیم. من هم آمده ام سراغ كسانی كه به من وعده ی یاری داده اند. حال می گویید مردم كوفه به وعده ی خودشان عمل نمی كنند، بسیار خوب ما هم به كوفه نمی رویم، برمی گردیم به جایی كه مركز اصلی خودمان است. به حجاز (مدینه یا مكه) می رویم تا خدا چه خواهد. به هر حال ما بیعت نمی كنیم ولو بر سر بیعت كردن كشته شویم. پس حداكثر تأثیر این عامل یعنی دعوت مردم كوفه این بوده كه امام را از مكه بیرون بكشاند و ایشان به طرف كوفه بیایند.

البته نمی خواهم بگویم كه واقعا اگر اینها دعوت نمی كردند امام قطعا در مدینه یا مكه می ماند؛ نه،تاریخ نشان می دهد كه همه ی اینها برای امام محذور داشته است. مكه هم از نظر مساعد بودن اوضاع ظاهری، وضع بهتری نسبت به كوفه نداشت. قرائن زیادی در تاریخ هست كه نشان می دهد اینها تصمیم گرفته بودند كه چون امام بیعت نمی كند، در ایام حج ایشان را از میان بردارند. تنها نقل طریحی نیست، دیگران هم نقل كرده اند كه امام از این قضیه آگاه شد كه اگر در ایام حج در مكه بماند، ممكن است در همان حال احرام كه قاعدتا كسی مسلخ نیست، مأمورین مسلخ بنی امیه خون او را بریزند، هتك خانه ی كعبه شود، هتك حج و هتك اسلام شود (دو هتك؛ هم فرزند پیغمبر در حال عبادت در حریم خانه ی خدا كشته شود، و هم خونش هدر رود) بعد شایع كنند كه حسین بن علی با فلان شخص اختلاف جزئی داشت و او حضرت را كشت و قاتل هم خودش را مخفی كرد، و در نتیجه خون امام به هدر رود. امام در فرمایشات خود به این موضوع اشاره كرده اند. در بین راه كه می رفتند، شخصی از امام پرسید: چرا


بیرون آمدی؟ معنی سخنش این بود كه تو در مدینه جای امنی داشتی، آنجا در حرم جدت كنار قبر پیغمبر كسی متعرض نمی شد، یا در مكه كنار بیت الله الحرام می ماندی.

اكنون كه بیرون آمدی برای خودت خطر ایجاد كردی. فرمود: اشتباه می كنی؛ من اگر در سوراخ یك حیوان هم پنهان شوم، آنها مرا رها نخواهند كرد تا این خون را از قلب من بیرون بریزند. اختلاف من با آنها اختلاف آشتی پذیری نیست. آنها از من چیزی می خواهند كه من به هیچ وجه حاضر نیستم زیر بار آن بروم. من هم چیزی می خواهم كه آنها به هیچ وجه قبول نمی كنند.


[1] در كشور اسلامي آن روز دو مركز نيرو وجود داشت: كوفه و شام.